چرك‌نويس‌هاي ترجمه‌ي در قند هندوانه

      صفحه اصلي         درباره‌ي براتيگن        آرشيو


Tuesday, February 10, 2004

14.باز هم مارگريت
پائولين پرسيد «مارگريت چه‌طور با اين قضيه كنار مي‌آيد؟»
گفتم «نمي‌دانم.»
ـ اذيت شده باشد، ناراحت شده باشد؟ خبر داري چه‌طوره؟ از وقتي به‌ش گفتي، چيزي نگفته؟ به من كه نگفته. دي‌روز كنار كارگاه هندوانه ديدمش. سلام كردم، اما محل نگذاشت و رد شد. مثل اين كه حسابي داغان بود.
ـ خبر ندارم چه‌طوره.
ـ گمان مي‌كردم امشب بيايد iDEATH، ولي نيامد. نمي‌دانم چرا انتظار داشتم بيايد. حس كردم لابد مي‌آيد، ولي اشتباه كردم. ديده‌ايش؟
ـ نه.
ـ بد شد. دوست‌هاي خوبي بوديم. اين همه سال با هم توي iDEATH بوديم. عين دوتا خواهر بوديم. ناراحتم كه اين طوري شد، ولي كاريش نمي‌شد كرد.
ـ دل كه حساب كتاب ندارد. نمي‌داني چي پيش مي‌آيد.
ـ آره خوب.
ديگر چيزي نگفت و مرا بوسيد. بعد از پل گذشتيم و به طرف كلبه‌اش رفتيم.



[Powered by Blogger]